یار مهربان

معرفی جدیدترین و جذابترین کتاب ها
یار مهربان
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۴ مطلب با موضوع «معرفی کتاب خوب» ثبت شده است

ابن کتاب در مورد موفقیت های اقتصادی آقای کیم وو چونگ است.

 این کتاب مجموعه‌ای از یادداشت‌های کیم‌وو چونگ خطاب به مردم کشورش است. در مقدمه کتاب آمده است که: «کیم در این کتاب با احساسات فراوان از موفقیت‌هایش سخن می‌گوید: «من هیچ‌گاه مانند یک انسان دیوانه برای کسب درآمد ناچیز کار نکرده‌ام»؛ او از انجام کارهایی که دیگران آنها را غیرممکن می‌دانند لذت می‌برد.» 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۷ ، ۲۱:۵۲

کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کردPDF 

نویسنده: اسپنسر جانسون

در کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد از اسپنسر جانسون چهار شخصیت خیالی به نام های اسنیف ، اسکری ، هم و هاوترسیم شده که در جستجوی پنیر هستند. این چهار شخصیت نشان دهنده قسمت های ساده و پیچیده درون ما بدون توجه به سن ، جنسیت ، نژاد یا ملیت می باشد. هر کسی از ما مانند یکی از این شخصیتها هستیم به عنوان مثال به سرعت تصمیم می گیریم و وارد عمل می شویم ، اهل ریسک و

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۲۸

خاطرات دکتر محمود حسابی بسیار جالب وخواندنی

قسمتی از کتاب:

پدر دیوان حافظ را گشودند.همان طور که عینک شان را برداشتند بودند،و سرشان را،توی کتاب برده بودند،لبخند بسیار دلنشینی زدند،و گفتند:حافظ هم ما را خوب شناخته است،می گوید:

درد عشقی کشیده ام که مپرس    زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار    دلبری برگزیده ام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش     می رود آب دیده ام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش    رنج هایی کشیده ام که مپرس

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۷ ، ۲۱:۲۸

کتابی طنز از 20 خاطره ی دفاع مقدس

قسمتی از این کتاب:

"قرار گذاشتیم بودیم هر شب یکی از بچه های چادر رو در مراسم "جشن پتو" بزنیم.یه روز گفتیم:ما چرا خودمون رو می زنیم؟
واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر،به همین خاطر یکی از بچه ها رفت بیرون و بعد از مدتی با یه حاج آقا اومد داخل.
 
اول جا خوردیم.ولی خب دیگه نمی شد کاریش کرد. گفتم:"حاج آقا بچه ها یه سوال دارن."

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۷ ، ۲۳:۴۴