جشن پتو
کتابی طنز از 20 خاطره ی دفاع مقدس
قسمتی از این کتاب:
"قرار گذاشتیم بودیم هر شب یکی از بچه های چادر رو در مراسم "جشن
پتو" بزنیم.یه روز گفتیم:ما چرا خودمون رو می زنیم؟
واسه همین قرار شد یکی بره بیرون و
اولین کسی رو که دید بکشونه توی چادر،به همین خاطر یکی از بچه ها رفت بیرون و بعد
از مدتی با یه حاج آقا اومد داخل.
اول جا خوردیم.ولی خب دیگه نمی شد کاریش
کرد. گفتم:"حاج آقا بچه ها یه سوال دارن."
گفت: بفرمایید و...
یه مدت گذشت. داشتم از کنار یه چادر رد
می شدم که یهو یکی صدام زد،تا به خودم اومدم،هفت هشت تا حاج آقا ریختن سرم و یه
جشن پتوی حسابی...."
قسمتی از این کتاب:
«سلامتی راننده. صدا به صدا نمیرسید. همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. راه طولانی، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوشانصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش میرسید.
بچهها پشت سر هم
صلوات میفرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز
هم ماشین راه نیفتاد.
بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا
معطلی برادر؟ لابد صلوات میخواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.»
سپس رو به جمع ادامه داد: «برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات رانندهپسند! بفرستید.»
موضوع اصلی : تاریخ
زبان کتاب : فارسی
نام نویسنده : عبدالرحیم سعیدی راد
نام انتشارات : کتاب نشر
سال انتشار : ۱۳۹۱
نوبت چاپ: ۱
شابک کتاب : ۹۷۸۶٠٠۶۶۲۷۹٠۸
جلد کتاب : شومیز
قطع : رقعى
تعداد صفحات : ۱۲۸ صفحه
این کتاب به چاپ رسیده وبرای مطالعه ی آن به فروشگاه ها و کتابخانه ها مراجعه کنید.
